گفتگو با علامه سید محمدحسین فضل الله دربارهی زن در قرآن
پرسش 1: نخستین پرسش این است که با توجه به این واقعیت که زبان قرآن، عربی است - که بیش از هر زبانی بین مؤنث و مذکر تفاوت میگذارد؛ چنان که شرق شناسان میگویند، و از نمونههای این تمایز، مشخص کردن مؤنث با نون جمع مؤنث است، یا تغلیب مذکر بر مؤنث در هنگام جمع بستن بر امثال آن - اسلام تا چه اندازه از این مسئله به عنوان یک مسئله زبانی تفاوت بین زن و مرد تأثیر پذیرفته است؟ (1)
پاسخ: هر زبانی نماینده همان جامعهای است که در آن زندگی میکند. از آن جا که مردی و زنی دو نوع وجود متمایز است - دست کم در شکل ظاهری و واقعیت خارجی - پس اشاره به این تفاوت با آوردن عبارت مذکر و مؤنث اشکالی نخواهد داشت؟ این کار هیچ آزاری را به مرد یا زن در پی نخواهد داشت. در زبان عربی «واو» جمع مذکر در برابر «نون» جمع مؤنث، هیچ پیامی را به همراه ندارد که حکایت از برتری یکی و نقص دیگری داشته باشد.
این تصور که آوردن لفظ مذکر و مؤنث در زبان، علیه زن است، تصوری کودکانه است و منشأ آن نوعی انفعال روانی به نام خودگریزی است، زیرا متمایز کردن زن از مرد در زبان برای تمایز جسمانی است و این نشان دهنده تفاوت انواع یک جنس است، هیچ نوع اشاره منفی در آن نیست تا بخواهیم آن را از زبان بزداییم.
اما تغلیب مذکر بر مؤنث در جمع بستن بیتردید به فرهنگی بازمیگردد که زبان از آن برخاسته است. فرهنگی که در آن مذکر بودن بر مؤنث بودن برتری داشت، اما این فقط به فرهنگ عربی اختصاص نداشت، در زبانهای دیگر نیز میتوان مانند آن را دید، برای این که واقعیت برتر دانستن مرد ویژه جامعه جاهلی پیش از اسلام نبود، بلکه این پدیده در میان بیشتر ملتهای جهان وجود داشت.
اسلام اگرچه از این قاعده زبان عربی استفاده کرده، اما احکام اسلام جز از نظر زبان تابع این نظریه نیست؛ اسلام زن و مرد را با تعبیرهای: یا ایها الناس، و یا ایهاالذین آمنوا مخاطب قرار داده بین زن و مرد در حقوق و واجبات تفاوت نگذاشته است؛ مگر در برخی از ویژگیها که اقتضای حقیقت تنوع بین دو نوع انسان است، چیزی که در نظام حقوقی اسلام روشن شده است.
پرسش 2: در ضمن همین نگاه مثبت به زن، تعبیراتی در قرآن هست که با شخصیت زن به عنوان انسان ناسازگار است؛ مانند «وطی»، «تحت». این تعبیرات را در روابط زن و مرد چگونه تفسیر میکنید؟
پاسخ: درباره تعبیر «وطی» ناگزیر باید به طبیعت زبان به عنوان یک موجود زنده اشاره کنیم. واژگان در زبان، تولد و مرگ دارند؛ بسته به وضعی اجتماعی؛ واژهی وطی در زبان عربی به معنای زیر پا لگدمال کردن است، این واژه در جامعه جاهلی ساخته شد که روابط میان زن و مرد را این گونه میدید، ولی پس از آن تحول معنایی یافت و از آن معنای اصلی به معنای دیگر دگرگون شد؛ یعنی به حالتی که زن و مرد در عمل جنسی دارند. با این تحول، جنبه توهینآمیز معنای این واژه به کلی از بین رفت. زیرا پا نهادن دیگر در این واژه نیست، بلکه در این معنای جدید به کار میرود. بنابراین استفاده قرآن از این واژه هیچ اهانتی به زن نخواهد داشت و اشارهای به پایین بودن رتبه زن ندارد.
درباره تعبیر «تحت» نیز همین گونه است. قرآن میگوید:
(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ). (2)
زیر بودن در این جا به معنای پستتر بودن نیست، بلکه تعبیری است از حالت متعارف در هنگام عمل جنسی. این واژه از معنای خاص به معنای عام تحول یافته است. در نتیجه به کارگیری این تعبیر در قرآن دلالت بر پستی جایگاه زن ندارد.
پرسش 3: آیا تعبیر فضّل (برتری داد) در قرآن (سورهی نساء، آیه 34) جبههگیری قرآن به سود مرد علیه زن نیست؛ یعنی همان فکر برتری مرد بر زن که تفکر غالب تاریخ بود؟ آیا این دلیل برابر نبودن زدن و مرد در قرآن نیست؟
پاسخ: واژه تفضیل اجمال دارد و بر معانی چندی دلالت میکند؛ معنای مقصود متن را باید از قرینه موجود در سیاق به دست آورد. قرآن کریم درباره برتری مردم بر یکدیگر با همین تعبیر سخن گفته است؛ آن جا که میگوید:
(وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ)؛ (3)
خداوند برخی از شما را بر برخی دیگر در رزق برتری بخشیده است.
این نوع برتری در نعمت است، نه در ارزش. در جایی دیگر باز با همین تعبیر «فضّل» میفرماید: (فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ)؛ (4) این خطاب نیز که متوجه یهود است، مربوط به تفضیل در نعمت است، این برتری به دلیل قرینه موجود در آیه مربوط به ارزش نیست؛ (وَآتاكُم مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً) (5) به شما چیزهایی داده شده که به دیگران داده نشده است.
از این جا میفهمیم که منظور از تفضیل در آیه: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ) (6)؛ مردان سرپرست زنانند، به دلیل آن که خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده، به معنای تفضیل مرد در یک زمینه است و آن زمینه مدیریت زندگی خانوادگی است، به دلیل قرینه اتفاق، زیرا تفضیل واژهای است مجمل و دارای معانی گوناگون نعمت، نقش و وظیفه، اما بر همه این معانی با هم دلالت نمیکند، بلکه در هر کاربرد بر یک معنا دلالت میکند که در این آیه نیز قرینه قرآنی موجود است.
پرسش 4: اسلام بسیاری از رسوم جاهلی را ابقا کرده است (مانند مهر، انواع طلاق و...) البته با تعدیل در برخی موارد. چه چیزی وجود این احکام را توجیه میکند، با این که میدانیم اسلام در دیدگاه خود درباره زن با جاهلیت اختلاف دارد؟
پاسخ: تمام سنتهای موجود در جاهلیت، ساخته و پرداخته خود جاهلیت نبوده، بسیاری از آن سنتها از تعالیم آسمانی پیامبران گذشته باقی مانده بود، اما با تحریف معنای اساسی انسانی خود؛ بنابراین اسلام آمد و برخی از قوانین عامه انسانی را - که اساس دینی یا منطقی داشت - ابقا کرد، در برخی از آنها تعدیل ایجاد کرد، مانند مهریه که اسلام آن را از ضرورت قیمت زن بیرون آورد و آن را هدیهای از جانب مرد به زن تلقی کرد. در بسیاری از امور دیگر نیز همین گونه است.
زن و حق آموزش
پرسش 5: برخی ادعا میکنند که اهمیت نقش زن به عنوان مادر، ایجاب میکند که به آموختن آنچه مربوط به این مسئله است به طور اساسی بپردازد، آیا اسلام نیز چنین نظری دارد؟پاسخ: دانش در اسلام، ارزش انسانی برای همه انسانهاست و معیاری برای برتری افراد به حساب میآید، قرآن میگوید:
(هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ)؛ (7)
آیا آنان که میدانند و آنان که نمیدانند برابرند؟
(إِنَّمَا یَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ)؛ (8)
فقط صاحبان خرد ناب، درس عبرت میگیرند.
دانش برای زن و مرد به یک اندازه ارزش میآورد؛ اهمیت تحصیل دانش برای زن و مرد فرقی ندارد. امام علی (علیه السلام) میفرماید:
قیمة کل امرئ ما یحسنه؛
ارزش هر شخصی به اندازه تخصص اوست.
از همین رو قرآن هنگامی که به افزودن دانش توجه میدهد میفرماید: (وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً) (9)، یا آن جایی که به تفکر تشویق میکند، میگوید: (وَیَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ) (10)، روی سخن او تنها به زن نیست اگرچه به مقتضای قاعده زبانی صیغه مذکر است، اما مرد و زن هر دو مخاطب هستند، زیرا از نظر اسلام هر انسانی، زن یا مرد، به طور مستقل از دیگران مسئول ایمان خود به خدا و روز قیامت است که ایمان، موضوع قابل تقلید نیست؛ و برای این که رسیدن به ایمان، نیازمند خردورزی و دانش آموزی برای گسترش افق تفکر و ادراک است، پس زن نیز مانند مرد باید تواناییهای عقلی خویش را گسترش دهد.
از آن جا که اسلام مرد و زن را دارای نقشی برابر در انسانیت میداند، هر دو را به طور مساوی مسئول ایفای این نقش میشناسد. پس برتری یکی بر دیگری در تحصیل دانش و درجه آن و طبیعت دانشهایی که میآموزند، منطقی نیست.
این سخن که زن نیز در برابر خدا مانند مرد مسئول باشد، به رسمیت شناختن آزادی زن در فکر و اراده است. این که زن باید تواناییهای خویش را تقویت کند و نقاط ضعف خویش را برطرف کند تا بتواند از انحراف خویش جلوگیری کند و در برابر تهدیدات دنیای بیرون ایستادگی کند، اینها چیزهایی هستند که دانش به اندازه زیادی میتواند در تحقق بخشیدن آنها برای انسان سهم داشته باشد؛ چه برای زن و چه برای مرد.
تأکید بر نقش زن به عنوان مادر به این معنا نیست که دانش و زندگی او در همین نقش منحصر باشد، به گونهای که هر چیز مربوط به این زمینه نباشد، برای او ممنوع باشد؛ چنان که برخی میپندارند، بلکه زن به عنوان انسان به تمام مواهب دانش نیازمند است، نه به برخی از ابعاد محدود آن. استدلال به این که تواناییهای جسمی و عقلی زن محدود است، نیز سخنی است ستمگرانه و اجحاف بر زن؛ این ادعا انسانی نیست.
خدای متعال زن و مرد را آفرید تا با هم و در چارچوب ویژگیهای خویش تکامل یابند، اما با این حال هر کدام از آنها را جدای از دیگری مسئولیت داده است؛ مسئولیت اقتضا میکند که هر یک از زن و مرد، توانایی، آزادی اراده، آزادی فکر و فعالیت داشته باشد، چنان که گذشت. اگر وظیفه مادری اقتضا میکند که زن در این زمینه تواناییهای خویش را رشد بدهد، وظیفه پدری نیز اقتضا میکند که مرد برخی از تواناییهای ویژه پدری را در خود گسترش بدهد. این ویژگیها مانع از آن نیست که آن دو برای تبادل نقشهای خویش در این سطح آمادگی داشته باشند، در نتیجه توجیهی برای تفاوت بین زن و مرد از نظر دانش نیست، نه از نظر موضوع و ماهیت علم و نه از نظر سطح علمی که بدان برسند.
پرسش 5: صرف نظر از این که دیدگاه اسلام درباره آموزش و تحصیل چیست، در جامعه موانعی بر سر راه تداوم تحصیل زن موجود است؛ مانند پذیرفته نبودن اختلاط آنها با مردان، یا تنها سفر کردن آنها. اینها مانع استمرار تحصیل زن هستند. نظر اسلام در این زمینه چیست؟
پاسخ: اختلاط زن و مرد به طور کلی ممنوع نیست، تنها در مواردی حرام است که به انحراف بینجامد که این مانعی در راه تحصیل دانش برای زن نیست، اما باید ضوابطی باشد که زن و مرد را در هنگام تحصیل به یک اندازه در برابر انحرافها محافظت کند.
اما سفر زن برای تحصیل و گرفتن تخصص، مانع شرعی ندارد، همان گونه که سفر مرد برای تحصیل ممنوعیتی ندارد. شرط جواز سفر برای زن و مرد یکی است و آن شرط، این است که در سفر علمی، اجتماعی یا سیاسی، توانایی خویشتن داری و پایبندی به دین و مبانی اخلاقی داشته باشند؛ به گونهای که بر خود از انحراف دینی و اخلاقی نترسند. در نتیجه چیزی وجود ندارد که زن را از رسیدن به کمال علمی - اگر بخواهد - بازدارد.
زن و کار برای معیشت
پرسش 6: موضع اسلام درباره کار کردن زن برای گذران زندگی چیست؟پاسخ: از نظر اسلام، زن در هر زمینهی مشروعی حق کار دارد، همان طور که مرد حق دارد در هر زمینه مشروعی کار کند. پس میتواند در مزرعه یا کارخانه، در فعالیت تجاری و یا زمینههای مختلف دیگر جامعه به کار بپردازد. دستاورد تلاش زن از آنِ خود اوست، همان گونه که محصول کار مرد مال خود اوست و هیچ کس حق ندارد ثمره کار او را مالک شود، بلکه زن خود موجودی است مستقل که صاحب کار خویش است؛ همان گونه که مالک تمام عواید و بهرههای آن نیز هست. پس هیچ مردی، پدر باشد یا شوهر یا پسر، حق تملک مال او را ندارد:
(لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ) (11)
مردان از آنچه که کسب کردهاند، نصیب دارند و زنان [نیز] از آنچه کسب کردهاند، نصیب دارند.
بنابراین مرد بر اموال خویش تسلط کامل دارد، همین طور زن نیز بر آنچه که به دست میآورد، تسلط دارد.
هنگامی که مسئله را بیشتر پی گیری کنیم، میبینیم که اسلام تلاش زن را به عنوان مدیر خانه، کاری میداند که سزاوار مزد است؛ میتواند از همسرش مزد بخواهد، زیرا شریعت اسلام، زن را مجبور نمیکند که بعد از عقد ازدواج، کارهای لازم خانه را انجام بدهد. عقد ازدواج فقط سبب رابطه خاصی بین او و مرد میشود. خارج از این رابطه، او انسانی است که مالک تمام کار و درآمد خویش میباشد. اسلام از این نیز پیشتر رفته و به زن اجازه داده که اگر بخواهد، برای شیر دادن فرزندش از پدر او مزد بگیرد، به گونهای که اگر مطالبه کرد، بر مردان واجب است از باب وجوب نفقه فرزند، اجرت شیردهی را به زن پرداخت کند، مگر آن که زن بیش از حد متعارف مزد بخواهد.
برابری زن و مرد در دستمزد
پرسش 7: آیا در قرآن کریم تصریح روشنی درباره دستمزد زن و مرد وجود دارد، یا این که متون دیگر اسلامی به این موضوع میپردازند؟پاسخ: آیاتی در قرآن آمده که به طور عمومی درباره کار سخن میگوید؛ مانند:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ)؛ (12)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، به قراردادهایی که بستهاید وفا کنید.
این آیه مردان و زنان مؤمن را مخاطب قرار میدهد و از آنها میخواهد که به هر قراردادی که بستهاند وفا کنند، بدون فرقی میان زن و مرد. و در آیه رضاع، به روشنی از حق شیردهی مادر و مزد گرفتن او سخن به میان آمده است:
(فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَیْنَكُم بِمَعْرُوفٍ وَإِن تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى)؛ (13)
و اگر برای شما [بچه] شیر میدهند، مزدشان را به ایشان بدهید و به شایستگی میان خود به مشورت بپردازید، اگر کارتان با هم [باز هم] به دشواری کشید، زن دیگری بچه را شیر دهد.
این سخن، یعنی زن به طور طبیعی حق دارد اجرت بگیرد، اما اگر بر سر مقدار اجرتی که زن برای شیر دادن مطالبه کرد اختلاف کردند و زن میخواست مقدار بیشتری بگیرد، پدر میتواند زن دیگری را برای شیر دادن فرزندش انتخاب کند. اسلام از کاری که مخصوص مردان باشد، سخنی به میان نیاورده است.
قوانینی که درباره کار دارد، همه عمومی هستند و هیچ تفاوتی میان انواع کارها قائل نشده است. از این نوع برخورد میفهمیم که اسلام در کار و نتیجه آن بین زن و مرد فرقی نمیگذارد.
این نکته مسئله دیگری را نیز برای ما روشنتر میکند؛ اسلام در انجام یک کار به خصوص بین زن و مرد از نظر مقدار مزد تمایزی نمیبیند؛ به عکسِ آنچه که در برخی از کشورها و یا مراکز صنعتی و کشاورزی معمول است. کارفرمایان در این مراکز، زنان را بیشتر برای کار استخدام میکنند، تنها به این دلیل که زنان مزد کمتری مطالبه میکنند و در نتیجه آنان پول کمتری خواهند پرداخت.
در اسلام چیزی به نام مزد زن یا مرد وجود ندارد که زن چقدر بگیرد و مرد چقدر بگیرد، بلکه زن و مرد برابر هستند و مقدار مزد هر یک را توافق او با کارفرما تعیین میکند. بنابراین، مشکلی وجود ندارد، نه از نظر اصل قانون و نه از جنبه عقد ازدواج. هم چنین درباره کار زن جای این پرسش وجود ندارد که آیا جایز است یا نه، یا این که زن چه نوع کاری را میتواند انجام دهد و چه کاری را نمیتواند انجام دهد، یا این که مزد کار زن چند است و یا چند درصد؟
نشوز و خشونت علیه زن
پرسش 8: اگر زن نیز بر شوهرش حق جنسی دارد، آیا قابل توجیه است که شوهر در صورت خودداری زن از پاسخ گویی جنسی او را بزند، آیا این عنف به زن نیست؟پاسخ: اولاً، حق زدن زن برای مرد در حالی امتناع از تمکین حق جنسی؛ یعنی نشوز زن، به این مسئله بازمیگردد که رابطه همسری راهی است شرعی، قانونی و اجتماعی برای ارضای غریزه جنسی؛ به گونهای که نیازمند تماس جنسی با دیگری نباشد، اگر زن در این باره سرپیچی کند - چه در ازدواج موقت و چه به گونه دائمی - مثلاً مدتی کوتاه یا بلند از شوهر دوری کند، زمینه انحراف مرد فراهم میشود. بنابراین باید به یکی از راههای زیر متوسل شود:
- نصیحت و موعظه، به هر شکلی که ممکن است؛
- دوری در بستر، یعنی تنبیه روانی؛
- ازدواج با زنی دیگر که البته این گزینه راه حل به حساب نمیآید، زیرا ممکن است در ازدواج دوم نیز این مشکل تکرار شود.
- شکایت نزد قانون؛ اما قانون نمیتواند زن را الزام به کاری کند، زیرا هیچ قانونی نمیتواند این حکم را در مورد زن به اجرا بگذارد... .
- آخرین راه طلاق است که این نیز بیشتر فرار از مشکل است تا حل مشکل.
در برابر این گزینهها که غالباً راه حل نیستند، هنگامی که زن به نصیحت گوش بدهد و نه از دوری گزیدن مرد متوجه شود، مرد حق دارد به زدن متوسل شود؛ اعتبار این آیه شریفه که میفرماید:
(وَاللَّاتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً)؛ (14)
زنانی را که از سر باز زدنشان از تمکین جنسی میترسید، نصیحت کنید، در بستر از آنها دوری کنید، [و در صورت بیفایده بودن این روشها] آنها را بزنید، اما اگر تمکین کردند، دیگر راهی برایشان مجویید.
مفسران درباره این آیه گفتهاند که زدن نباید شدید باشد؛ به نحوی که زن مجروح شود یا استخوان او را بشکند، ضربه به صورت نیز نزند.
بدینسان، زدن راه حلی میشود برای این مشکل داغ و خانوادگی در زندگی زناشویی و توجیهی برای عنف علیه زن نیست؛ مثلاً مرد حق ندارد زن را برای این که کارِ خانه را انجام نداده، یا برای این که چرا کارهای مربوط به فرزندان را انجام نداده بزند، زیرا این امور هرگز از وظایف زن نیست. برای هیچ منظور دیگری هم حق زدن زن را ندارد، بلکه زدن (آن هم با قید و شرط) راه حل ویژه این مشکل خاص است که سازمان خانواده را به فروریختن تهدید میکند.
شوهر که با مهر، نفقه و سایر امور مسئولیت و مدیریت اداره خانواده را بر عهده دارد، این حق را دارد که مشکل را با زدن تأدیبی حل کند، تا بتواند سازمان زندگی زناشویی را از خطر انهدام و تخریب محافظت کند و زندگی خود و همسرش را از ویران شدن نجات بدهد.
اسلام به زن و مرد و رابطه ازدواج، نگاه ایدئالیستی ندارد که گویی زن و شوهر دو فرشته هستند؛ چنان که برخی میپندارند، بلکه اسلام به زن و مرد و زندگی زناشویی نگاه واقع بینانهای دارد؛ با تمام تلخیها و شیرینیهایش.
زدن، اگر چه از نظر عاطفی صرف، کاری وحشیانه و تجاوزکارانه به حساب میآید - که البته اگر مرد بخواهد بر زن ستم کند همین گونه نیز هست؛ مردی که خود را آقای مطلق بداند و حیوان صفتانه زن را بزند - اما زدن در این زمینه خاص، اقدامی عاقلانه است نه تجاوزکارانه، زیرا هدف این برنامه اصلاح است. به عبارت دیگر، نباید فقط به وسیله نگریست، بدون این که به هدف مورد نظر آن توجه شود، ارزش وسیله بسته به هدف و از سنخ آن است؛ بنابراین اگر هدف نجات سازمان خانواده از خطر باشد، وسیله اگرچه در ظاهر به نظر خشن برسد، از نظر هدف، معقول و منطقی است.
از سوی دیگر، وجود چنین برنامه پیشگیرانهای سبب میشود که اصلاً زن به مرحله نشوز - که سبب انهدام خانواده است - گام نگذارد. هر برنامه تأدیبی یا قصاص در واقع دو بعد دارد: بعد اول، رویارویی با اصل جرم برای برپایی حق و عدالت است و بعد دوم، جلوگیری از کسی که دلش میخواهد جرمی را انجام دهد.
آیا قوانین جزایی جهان که منافع انسانی را در نظر دارد، اگر مصلحت عمومی اقتضا کند، زدن (مجرم یا متهم) را خوار شمردن انسان و ناسازگار با کرامت او میدانند؟ آیا این که ما فرزندان خود را هنگامی که خطا میکنند تنبیه میکنیم، تجاوز به انسانیت آنهاست و آیا این به معنای دوست نداشتن آنهاست؟
بر این نکته تأکید میکنیم که جز در حال نشوز، برای هیچ مردی جایز نیست که زنی را بزند؛ همسر، پدر، برادر، عمو یا دایی، هیچ یک حق زدن او را ندارند.
پرسش 9: آیا ممکن است مسئله جنسی وظیفه واجبی بر زن باشد که حتی اگر تمایل به آن نداشت، در برابر شوهر تمکین کند؟
پاسخ: غریزه جنسی نیاز طبیعی انسان است؛ مانند خوردن و آشامیدن. هدف از واجب بودن آن در داخل روابط همسری، پاسداری از عفت زن و مرد است؛ همان گونه که پیش از این گفتیم، هنگامی که این غریزه نیاز به ارضا داشته باشد، جایی برای نخواستن نیست، برای این که امتناع هر دو طرف را به انحراف میکشاند؛ به ویژه که مرد در این زمینه بیش از زن برانگیخته میشود و زمینه سقوط او در برابر این فشار بیشتر است؛ بنابراین الزام زن از سوی مرد برای ادای حق جنسی، امری طبیعی است نه شگفت.
پرسش 10: آیا حق زدن برای مرد - که در قرآن تصریح شده - با نگاه شریک زندگی بودن زن ناسازگار نیست؟
پاسخ: هنگامی که زن وارد زندگی زناشویی میشود، در حقیقت با اختیار خود این زندگی را برگزیده؛ بدون این که کسی او را مجبور کند و بیتردید میداند که شوهر از نظر انسانی و طبیعی بر او حقوقی دارد. او در این مرحله میتواند ازدواج را بپذیرد یا رد نماید. زن، هنگامی که عقد ازدواج خوانده میشود، به لوازم عقد و پیمان متعهد میشود و شوهر از او تعهد میگیرد، همان گونه که مرد نیز به مسئولیتهای خود در برابر زن پس از عقد پایبند میشود؛ بنابراین زندگی انسان بر پایه قراردادهای طرفینی و پذیرش مسئولیتهای متقابل استوار است.
بنابراین شریک بودن زن، به معنای ملزم شدن او به چیزهایی است که این شراکت اقتضا دارد، وگرنه تمرد زن در هنگام نیاز جنسی مرد، یا به طلاق میانجامد یا به ازدواج دیگری و یا انحراف که هر یک از اینها، در واقع خسارتی بر خود زن است. نگاه درست به مسئله این گونه است؛ یعنی مسئله را در چارچوب دقیق موضوع خودش بنگریم، بدون درافتادن به یک طرف و غفلت از جنبههای دیگر.
پرسش 11: اگر مرد حق دارد برای ادای حق خود زنش را بزند، هنگامی که مرد از ادای حقوق او سرباز زد، زن چه میتواند بکند؟
پاسخ: در پاسخ این سؤال من با آیة الله سید محمد حکیم و شهید سید محمدباقر صدر موافقم؛ هنگامی که مرد ناشزه باشد؛ یعنی به نیاز جنسی همسرش پاسخ ندهد، زن نیز حق دارد از ادای حق مرد سرباز زند، هنگامی که مرد به زن نفقه ندهد، باز هم میتواند از تکمین امتناع بورزد و این اختیار را دارد؛ اما با توجه به این که سرپرست در خانواده مرد است، در عمل، زن نمیتواند مرد را بزند.
پرسش 12: آیا این سخن شما به زن اجازه میدهد که خانه همسرش را در صورتی که زندگی به دلیل عوامل خارجی، یا فشار و ستم شوهر تحمل ناپذیر شود، ترک کند. با آن که میدانیم زن حق طلاق را در دست ندارد؟
پاسخ: شرایط داخل خانه هر چند دشوار باشد، زن حق ندارد از خانه شوهر فرار کند و از حقوق او سرباز زند، زیرا زن به مقتضای عقد ازدواج به این حقوق پایبند شده که به صورت قراردادی بین زن و مرد درآمده است، اما اگر خود شوهر به حقوق انسانی زن بیتوجهی و بر او ستم کند، در این صورت زن حق دارد نزد کسی شکایت ببرد که بتواند مرد را زیر فشار قرار دهد، تا در زندگی تعادل برقرار شود، اما اگر زندگی با آن شوهر به بن بست رسیده باشد، زن میتواند به حاکم شرع شکایت کند و حاکم شرع میتواند راهی برای رهایی، طلاق و نجات او از آن زندگی بیابد؟
چند همسری و شرط عدالت
پرسش 13: اسلام به مرد اجازه میدهد که هم زمان، چهار زن داشته باشد. چرا عدد چهار؟ وانگهی، آیا تعدد زوجات، پایین آوردن زن از مرتبهی انسانی و تجاوز به محیط امن و آرام خانه نخواهد بود؟پاسخ: تعدد زوجات چیزی است که طبیعت مصالح انسان، زن و مرد به طور یکسان، آن را اقتضا میکند و ابعاد مثبت موجود در آن بیشتر از جنبههای منفی آن است، به این دلیل در قانون شریعت در نظر گرفته میشود.
دلیل بر این مطلب این است که تعدد زوجات در روابط زن و مرد، نظامی است که از گذشته تا امروز عملی میشده است، چه به صورت علنی و آشکار و چه به صورت پنهان و مخفیانه؛ مثلاً در جامعه متمدن امروز، شمار مردانی که به عنوان ازدواج یا هر عنوان دیگری به یک زن قناعت کنند به ده درصد نمیرسد. افزون بر این، تاریخ پر است از روابط غیرمشروع مردان با زنان در کنار روابط مشروع. تمام اینها این واقعیت را میرساند که نیاز به چند همسری، نیاز اساسی و جدی است. منشأ این نیاز یا در درون انسان و نیازهای جنسی او قرار دارد، و یا از بیرون و شرایط خاصی که زن و مرد در آن زندگی میکنند؛ مانند نازایی و بیماری، اساسی بودن این نیاز نشان میدهد که فقط با تجویز یک زن (و نه بیشتر) راه برای انحراف باز میشود و مشکلاتی پدید خواهد آمد که نسبت به جنبههای منفی چند همسری بسیار بیشتر است.
به همین دلایل، تجویز تعدد زوجات، با توجه به مصالحی که برای زن و مرد به یک نسبت نیاز دارد، پست شمردن مرتبهی انسانی زن نخواهد بود و نیز اجحاف و بر هم زدن امنیت او با شریکش را در پی نخواهد داشت، به شرط این که عدالت اسلامی در آن رعایت شود، مگر این که به روابط زناشویی مانند روابط مالکیت و مملوکیت نگریسته شود. در این صورت براساس قاعدهی مشارکت سهامی، وجود شریک دیگر برای زن، سبب کم شدن سهم او خواهد بود.
پرسش 14: اسلام تعدد زوجات را به شرط عدالت جایز دانسته، با این حال اعتراف میکند که این شرط قابل تحقق نیست و محال است؛ قرآن میگوید:
(فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً)؛ (15)
پس اگر ترسیدید که عدالت نتوانید [فقط] یک زن بگیرید.
و در جای دیگر میگوید: (وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ) (16) بنابراین، با این که قرآن تحقق شرط عدالت را محال دانسته، چگونه است که این سنت باقی مانده است؟
پاسخ: عدالت دو گونه است: عدالت در نفقه و عدالت در میل قلبی. مقصود آیه اول، عدالت در نفقه است، نه عدالت در میل قلبی که در آیه دوم به محال بودن آن تأکید شده است. اما آیه: (فَلاَ تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ)؛ (17) ظاهرش تجویز تعدد است، نه الغای آن. بلی، بر مرد واجب است که در انجام وظایف خارجی عدالت بورزد، اما عدالت در عاطفه واجب نیست، زیرا ممکن نیست، چون در اختیار شخصی نمیباشد، آنچه که در معاشرت با دیگران واجب است، عمل به تعهدات و التزامات میباشد، نه رعایت عاطفه که مسئلهای غیر اختیاری است.
پرسش 15: صورت تحقق نیافتن شرط عدالت، راهکار شریعت درباره تعدد زوجات چیست؟
پاسخ: برنامه شریعت التزام به رعایت قانون است، اما اگر در جامعهای دست شریعت بسته بود و قوانین آن اجرا نمیشد، در این صورت نه این مشکل را میتواند حل کند و نه مشکلات دیگر را.
پرسش 16: اگر اسلام تعدد را تجویز کرده، چرا این حق را فقط به مرد داده است؟
پاسخ: خانواده از نظر اسلام بر محور پدر میچرخد؛ پدر سرپرست خانواده و تدبیر امور زیست خانواده با اوست و فرزندان به پدر نسبت داده میشوند. بنابراین چند همسری که برای مرد توجیهی دارد، نسبت به زن توجیهی ندارد. در صورت تعدد شوهران، فرزندان زن این مشکل را خواهند داشت که به چه کسی نسبت داده شوند. افزون بر این، چند همسری نیاز روانی برای زن محسوب نمیشود. تاریخ گواه این مطلب است، زیرا جز در مواردی بسیار اندک، چند شوهری مرسوم و پذیرفته نبوده است، آن حالات نادر نیز به قانون عملی تبدیل نشد.
یکی دیگر از دلایل تعدد زوجات، متعادل نبودن تعداد زن و مرد است. این به سود زنان است که بعد از جنگها و حوادث و مرگ و میرها، تعداد مردان کم میشود. اضافه بر این، مسئله مهمتر و اساسیتر در تشریع تعدد زوجات برای مردان و نه برای زنان، تفاوت واضحی است که در غریزه جنسی آن دو موجود است؛ مرد سریعتر و سختتر از زن برانگیخته میشود، در نتیجه چند همسری برای مردان گاهی نیازی جدی میشود، اما برای زنان نه. به همین دلیل میبینیم که وفاداری به همسر در نزد زنان بیشتر است.
پرسش 17: اسلام غیرت زن را کفر میشمارد، چگونه است که خداوند غیرت زن را نسبت به تعدد زوجات شوهر - که احساسی طبیعی است - کفر میشمرد؟
پاسخ: خداوند انسان را بر احساسهای درونی مجازات نمیکند، فقط هنگامی که این احساسات در بیرون تجلی کند و در رفتار آشکار شود، سبب کیفر خواهد بود. زن گاهی از تعدد رنج میبرد، اما به دلیل مصالحی که طبیعت عمومی انسانها آن را اقتضا میکند، باید بر این احساس خود غلبه کند و جنبه مثبت قانونی را درک کند تا این احساس شخصی سبب آزار او نشود.
زن و مرجعیت دینی
پرسش 18: مقام دینی که زن میتواند بدان برسد، تا کجاست؟ آیا زن میتواند مجتهد و مرجع تقلید شود.پاسخ: قواعد بنیادین فقه با این که زن مرجع احکام شرعی شود، ناسازگار نیست؛ اگر او در مرتبه عالی اجتهاد و عدالت باشد و از بین فقها عالمترین آنها باشد - اگر اعلمیت را شرط کردیم - یا این که در بین مجتهدان پرکارترین باشد. برای این که مسئلهای از مسائل شرعی نیست تا نیازمند دلیل صریح شرعی باشد، بلکه مسئلهای است عقلانی.
به همین دلیل آیاتی که از این موضوع سخن میگوید، چیزی را تعیین نمیکند، بلکه مطابق با واقع و هماهنگ بودن با آن را کافی میداند - اگر گفتیم که قاعده عقلایی نیاز به امضای شارع ندارد - زیرا شارع در این زمینه مانند سایر عقلا بر مبنای عقل حرکت میکند؛ این همان چیزی است که خداوند میفرماید:
(وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ)؛ (18)
و شایسته نیست مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند. پس چرا از هر فرقهای از آنان، دستهای کوچ نمیکنند تا در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را - وقتی به سوی آنان بازگشتند - بیم دهند، باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند؟
این آیه مردم را به پرسش از اهل ذکر فرامیخواند، زیرا فرهنگ مسلمانان، فرهنگ «ذکر» است که جاهل به عالم رجوع میکند، به قرینه این که میفرماید: «اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید؛ یعنی به علما مراجعه کنید. همان گونه که هر جاهلی به عالم مراجعه میکند تا از او بهره بگیرد و به علم و معرفت خویش بیفزاید؛ همین گونه وقتی میفرماید: (لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ...)، یعنی ناگزیر مردم باید به پایگاههای علم مراجعه کنند تا آموزشهای ژرف دینی ببینند و نسبت به دین آگاهی پیدا کنند و در نتیجه، هنگامی که به میان مردم خود - که نیاز به علوم دینی دارند - برمیگردند آنها را بیم دهند تا با برنامههای دین هماهنگ شوند.
حتی احادیثی که فقها به آنها استناد میکنند، با اجتهاد زن ناسازگار نیستند: «من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لأمر مولاه، فللعوام أن یقلّدوه»؛ به این معناست وقتی فقیه به درجه اجتهاد رسید و اجتهادش مشارکتی در معرفت حکم شرعی بود و مورد اطمینان مردم قرار گرفت، بر مردم است که از او تقلید کنند و او را برای خود مرجع قرار دهند، بنابراین بین زن و مرد در این زمینه فرقی وجود ندارد.
پرسش 19: آیا حجاب زن مانعی برای رابطه زن با مقلدان او نمیشود و سدی در برابر مرجعیت او نیست؟
پاسخ: برخی از فقیهان همین نظر را دارند، اما ما مخالف این نظر هستیم. به نظر ما رجوع به زن در احکام دینی ممکن است؛ میتوانند از پشت پرده از او مسئله بپرسند. در تاریخ اسلام میخوانیم که زنان فعالی بودند و با مردان ملاقات میکردند و در انواع مسائل با آنان گفت و گو میکردند.
فاطمه زهرا (علیهاالسلام) به مسجد رفت و برای مردم با بلاغت خطبه خواند و از مسائل اساسی اسلام در آن زمان دفاع کرد. اگر راست باشد، بین مهاجران و انصار راه افتاد و برای اثبات حقانیت علی (علیه السلام) با خلیفه اول و دوم نیز ملاقات داشت؛ هنگامی که آنان به همین منظور به دیدار او آمدند، علاوه بر این که سیره نشان میدهد، زنان با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) سخن میگفتند، تمام اینها دلالت میکند که واقعاً برای زن ممکن است با حفظ شئون اخلاقی وارد زندگی اجتماعی و فرهنگی شود، مانعی نیست که زن مجتهد و مرجع تقلید شود و مردم برای تقلید به او مراجعه کنند. در صورتی که توانایی و کفایتی داشته باشد که او را از مردان متمایز کند.
برخی از فقها معتقدند که مرجعیت فضای خاصی میخواهد که به طور معمول، مردان در آن زندگی میکنند، اما مسئله مرجعیت چیزی است و مسئله رجوع جاهل به عالم چیزی دیگر که میشود از پشت پرده پاسخ مسائل مردم را بدهد.
پرسش 20: اگر مرجعیت برای زن ممکن است، چرا نمونههایی عینی نداشتهایم؟
پاسخ: جامعه همیشه و تا امروز در اختیار مردان بوده است. به زن اجازه رسیدن به این مقام را ندادهاند، یا این که به او اجازه ندادهاند که خود را برای مرجعیت نامزد کند؛ بنابراین زن فرصتی را که مرد داشته، نیافته تا به این مقام برسد. به همین دلیل، هنگامی که در برخی از روایات میخوانیم که «انظروا الی رجل منکم...»، بیشتر به واقعیت خارجی نظر دارد تا این که بخواهد مرجعیت را ویژه مرد بداند، زیرا در آن هنگام، زن مجتهدهای وجود نداشته است.
مقدار پوشش زن
پرسش 21: مقدار واجب پوشش زن چه اندازه است و آیاتی که در این زمینه وارد شده، چه آیههایی هستند؟پاسخ: قرآن کریم به وجوب پوشاندن بدن برای زن در این آیه اشاره دارد: (لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا)؛ (19) زیورهای خود را آشکار نسازند، جز آن مقدار که خود به خود پیداست. منظور از زینت در این آیه قسمتهای بدن زن است، نه چیزهایی مانند دستبند، گردنبند، گوشواره و جز آن. به عبارت دیگر، مقصود در این آیه همه بدن است، این که خدا بدن زن را زینت شمرده، اشاره آشکار به این مطلب است که بدن زن مرکز جاذبه برای مرد است. به این دلیل خداوند - عزوجل - از زن خواسته که بدن خویش را از مردان بپوشانند، به جز ظاهر آن؛ که صورت و دو کف دست است؛ به قول برخی، و برخی دیگر پشت پاها را نیز اضافه میکنند.
پرسش 22: بنابراین پوشاندن صورت از چه زمانی مرسوم شده است؟
پاسخ: این سنت از پدیدههای جدید در بین مسلمانان است. مسلمانها در هنگام برخورد با سایر فرهنگها از آنان تأثیر پذیرفتهاند.
پرسش 23: آیا همسران پیامبر صورت و دستهای خود را میپوشاندهاند؟
پاسخ: دلیلی بر این مطلب نداریم، شاید بتوانیم دلیل بر خلاف آن نیز بیابیم.
پرسش 24: چه زمانی زن از حجاب معاف میشود؟
پاسخ: زمانی وجود ندارد که زن در آن از حجاب معاف باشد، مگر این که در حال حجاب، خطری او را تهدید کند، یا با خطر طلاق از سوی همسر خود روبهرو شود و طلاق برای او ایجاد دشواری کند، در این صورت میتواند مقداری از حجاب خود کم کند... .
پرسش 25: در حالی که زن از حالت تحریک کننده شهوت مردان خارج شود (به سبب زشتی چهره یا پیری و مانند آن) آیا باز هم مأمور به حجاب و پوشاندن جلوههای بدن و پنهان کردن زینت خویش است؟
پاسخ: بلی، در این صورت باز هم حجاب لازم است، زیرا تشریع عام و قانون فراگیر است. علاوه بر این، تحریک آمیز نبودن در نظر برخی، به معنای تحریک کننده نبودن برای همه نیست که به کلی از این صفت عاری باشد.
معیار پوشش شرعی
پرسش 26: آیا حجاب، به شکل مطلق یا نسبی تعیین شده است یا عرف آن را تعیین میکند؟پاسخ: حجاب در شریعت، احکام روشنی دارد و به تشخیص عرف واگذار نشده است؛ یعنی زن باید به جز صورت و دو کف دست، خویش را بپوشاند، نباید به گونهای بیرون برود که تبرج به شمار آید: تبرج جاهلیت نخستین، اما این که چگونه پوششی برای حجاب استفاده شود، این به عهده عرف است و به عهده خود زن.
به همین دلیل، حجاب شرعی در هر کشوری به شکل لباس متعارف همان سرزمین درآمده است، مثلاً عربها «عبا» را و فارسها چادر را حجاب شرعی قرار دادهاند، همه این مسائل به عرفهای متنوع کشورها برمیگردد.
پرسش 27: آیا پوششی که به طور معتدل زنانگی زن را مینمایاند، از نظر اسلام پذیرفتنی است؟
پاسخ: به این پرسش نمیتوان پاسخ داد، زیرا این پرسش در هالهای از ابهام پوشیده است. اعتدال و غیراعتدال در این مسئله چگونه مشخص میشود؟ اعتدال به نظر مردم نسبی است؛ چیزی در نظر بعضی اعتدال است و در نظر برخی دیگر غیرمتعادل. اگر قرآن را در این زمینه تلاوت کنیم، سه عنوان وجود دارد: زینت، تبرج و طمعانگیزی. (فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ)؛ (20) هرگاه لباس زن مصداق زینت و تبرج نباشد و سبب تهییج مردان نشود، میتوان گفت مصداق حجاب شرعی است.
عشق و ازدواج
پرسش 28: اهمیت عشق و دوستی در ازدواج تا چه اندازه است؛ دوستی متقابل زن و شوهر و دوستی فرزندان؟پاسخ: یکی از مهمترین زیربناهایی که انسان، ساختمان روابط خود را بر پایه آن میسازد، «دوستی» است. دوستی پیوند عاطفی با دیگرانی است که وجود آنها از وجود ما جداست. از آن جا که این رابطه براساس نیاز به پیوند آنهاست، نیاز هستی شخص را به پیوند با جهان خارج شکل میدهد، به ویژه با مهمترین موجود جهان هستی؛ یعنی انسان.
طبیعت عشق و دوستی متنوع است، (مانند دوستی پدرانه، دوستی مادرانه و...) همان گونه که عنصر برانگیزاننده عشق و دوستی انسان متفاوت است. برخی از مردم را زیبایی محبوب و مجذوب میکند و برخی دیگر را اخلاق محبوب، و... . محبت به هر انگیزهای که باشد، شخص را به سوی محبوب میکشاند، چه آن محبوب دوستی باشد یا نزدیکی از نزدیکان، و شاید یک «کار».
بنابراین، دوستی و عشق بین زن و مرد، عنصری مهم از عناصر زمینهساز ازدواج است، به شرط آن که این دوستی موهوم و براساس فشار غریزه جنسی نباشد، وگرنه دوستی این چنینی با سردی غریزه سرد خواهد شد و این دوستی نمیتواند برای زندگی مشترک کافی باشد؛ زناشویی با این اساس به یک زندگی معمولی تبدیل خواهد شد.
اما آن گاه که دو طرف به یکدیگر عشق بورزند، این احساس تمامی موانع بین آنها را برطرف خواهد کرد. در این صورت دو طرف، پذیرای یکدیگر خواهند بود. مثال زیبایی که قرآن در این زمینه میزند، تشبیه زن و مرد به لباس همدیگر است: (هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ) (21) هر یکی دیگری را مانند لباس میپوشاند، از همه جوانب؛ یعنی این که تمام احساسها و تمایلات و نیازهای یکدیگر را اشباع میکنند.
طبیعی است که احساس دوستی دو طرفه، زندگی زن و مرد را پربار خواهد ساخت و سبب رشد بیشتر خانواده خواهد شد. در نتیجه به آنان شجاعت این را خواهد داد که در راه سعادت و خوشبختی یکدیگر فداکاریها کنند و رابطه خود را روز به روز بهتر نمایند.
رابطه بنا شده بر محبت زن و شوهر، بر رابطه دوستانه والدین با فرزندان نیز تأثیر خواهد گذاشت، زیرا رابطه پدر و مادر به طور مستقیم بر فرزندان اثر میگذارد و در به وجود آمدن فضای هماهنگی و سازگاری عاطفی در میان خانواده نقش خواهد داشت. تبلور آن در این است که هر کس از اعضای خانواده مسئولیت خویش را به خوبی انجام دهد. شاید این فضای هماهنگی و الفت همان چیزی باشد که از این آیه مبارکه الهام میگیریم:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً)؛ (22)
از نشانههای قدرت او این است که از جنس خود شما، برای شما همسرانی آفرید که با آنان آرامش بیابید و بین شما دوستی و رحمت قرار داد.
خداوند متعال در این آیه بر جنبه مودت - که همان دوستی است - تکیه میکند و نیز بر عنصر رحمت که هر یک با نگاهی واقع بینانه به طرف مقابل نگریسته و او را درک میکند؛ موقعیت و انگیزهها و احساسات او را درک کند، و اینها دستاوردهای محبت هر یک به دیگری خواهد بود.
اثر دوستی در زندگی زناشویی یکی است، چه از سوی شوهر باشد و چه از سوی زن. نیاز زندگی زناشویی به محبت بین زن و مرد تفاوتی ندارد؛ یعنی همان گونه که مرد به توجه و عاطفه زن نیاز دارد، زن نیز به توجه عاطفی شوهر نیازمند است تا بتواند با دشواریهای زندگی و مسئولیتهای آن روبهرو شود.
پرسش 29: چگونه ممکن است زن و شوهر بعد از ازدواج، عشقشان را عمیقتر کنند؟
پاسخ: هنگامی که درباره عشق به عنوان احساسی انسانی سخن میگوییم - که بین زن و مرد رابطه برقرار میکند، و به عنوان یک احساس غریزی که مذکر و مؤنث را به سوی یکدیگر میکشاند - در این صورت این احساس انسانی نیز تابع قوانین عامی است که شامل سایر احساسهای انسانی میشود. در نتیجه میتوان گفت چیزهایی که محبت بین زن و شوهر را افزایش میدهد، همان چیزهایی است که میتواند محبت هر انسان را به انسان دیگر افزایش دهد. پس زن و شوهر میتوانند برای کسب صفات مثبت انسانی تلاش کنند و هر روز بیشتر از گذشته آن صفات را در خود گسترش و ژرفای بیشتری ببخشند تا بتوانند با شریک زندگی خود در راستای زیبایی، معنویت و انسانیت، هماهنگی و همگامی بیشتری بیابند. این راه افزایش علاقه بین زن و شوهر به یکدیگر است.
وجود رابطه این گونه بین زن و شوهر، تنها ضامن ایجاد رابطه ژرف و گسترده بین آن دوست، اما عشقهای متکی بر غریزه جنسی - چیز که امروزه و در داستانهای عشقی شایع است که زنها و مردها را به یکدیگر میرساند - نمیتوانند ژرف و گسترده باشند. شهوت غالباً سرد میشود و از بین میرود و برای اشباع غریزه به دنبال موضوعات دیگری میگردد. این جاست که یا پای خیانت به میان میآید، یا سردمزاجی و بیعلاقگی رخ نشان میدهد که رابطه زناشویی را دچار سستی خواهد کرد و یا به جدایی خواهد کشانید.
پینوشتها:
1. آنچه در این جا عرضه میشود، گزیدهای است از پرسشهایی از علامه فضل الله فقیه ارجمند و مفسر برجسته قرآن - که از مراجع تقلید شیعه در لبنان و کشورهای همجوار میباشند - پرسشهای یاد شده و گفت و گو از سوی «سهام حمیة» انجام و توسط «منی بلیبل» آماده شده و به صورت کتابی با عنوان دنیا المرأة در بیروت، به سال 1997 م. به چاپ رسیده است. بخشهایی که از این کتاب برگزیده شده، به قلم آقای سید حیدر علوی نژاد به فارسی ترجمه شده است.
2. تحریم، آیه 10.
3. نحل، آیه 71.
4. اعراف، آیه 140.
5. مائده، آیه 20.
6. نساء، آیه 34.
7. زمر، آیه 9.
8. رعد، آیه 19.
9. طه، آیه 114.
10. آل عمران، آیه 191.
11. نساء، آیه 32.
12. مائده، آیه 1.
13. طلاق، آیه 6.
14. نساء، آیه 34.
15. همان، آیه 3.
16. همان، آیه 129.
17. همان.
18. توبه، آیه 122.
19. نور، آیه 31.
20. احزاب، آیه 32.
21. بقره، آیه 187.
22. روم، آیه 21.
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}